بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه :
مهمترین دورهی تحصیلی در تمام نظام های آموزش و پرورش، دوره ابتدایی است، زیرا شکل گیری شخصیت و رشد همه جانبه فرد در این دوره بیشتر انجام می گیرد . دورهی ابتدایی، در رشد مفاهیم و معانی امور که کودک در زندگی روزمره با آنها مواجه است، نقش مهمی بر عهده دارد . این دوره، تداوم بخش تکوین شناختی، زیستی و اجتماعی کودک است که در خانواده پی ریزی شده است.
همچنین دوره ای است که در آن فرصت و موقعیت مناسبی برای تحصیل، تربیت و یادگیری شیوهی ارتباط صحیح با دیگران برای کودک فراهم می گردد و استعدادهای هر کودک به تدریج شکوفا می شود . به همین دلیل آموزش در دورهی ابتدایی مورد توجه طیف وسیعی از صاحبنظران تعلیموتربیت، جامعه شناسان، فلاسفه، فیزیولوژیست ها و سرانجام بسیاری از دست اندرکاران حرفه های گوناگون بوده است .
مهمترین ویژگی های رشد کودکان و نوجوانان و جوانان را در فرمایش گهر بار نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی می یابیم که فرموده اند:
الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ
فرزند، درهفت سال اول سید و اقا و آزاداست ، هفت سال بنده و مطیع است ، و هفت سال وزیر و مشاور است.
همچنین حضرت امام صادق (ع) می فرماید:
اَلْغُلامُ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنینَ وَ یَتَعَلَّمُ الْکِتابَ سَبْعَ سِنینَ و یَتَعَلَّمُ الْحَلالَ و الْحَرامَ سَبْعَ سِنینَ.
امام صادق - علیه السلام - فرمود: طفل هفت سال بازی کند، هفت سال خواندن و نوشتن بیاموزد، هفت سال حلال و حرام (احکام الهی) را یاد بگیرد.
افلاطون حدود قرن سوم قبل از میلاد بر این عقیده بود که « آموزش در دوران کودکی امری اجتماعی است و باید در این سنین کودکان را از والدینشان جدا کرد و جهت تعلیم به موسسات اجتماعی سپرد . »
رابرت آون، ـجامعه شناس ـ عقیده داشت که شخصیت فرد تحت تاثیر عوامل محیطی است و از این رو در سنین کودکی محیط آموزش غنی را تعیین کنندهی شخصیت موثر و سازنده دانست .
امروزه ضرورت و اهمیت آموزش در دوران کودکی ( دوره ابتدایی ) به حدی محسوس و شایان توجه است که بازتاب آن در کلیه ی بحثها و پژوهش های علمی و برنامههای آموزشی به طور کامل هویدا است . این گونه بحثها و پژوهشهای علمی، اهمیت آموزش در دوران کودکی ابتدایی را از دو جهت مورد توجه قرار داده اند .
یکی حساسیت و سهولت اثرپذیری کودکان پایهی اول از محیطهای آموزشی است .
دیگری دوام تاثیرات و عمق یادگیری آنها در این دوران است .
آموزگار پایهی اولی که کار تدریسش را برای کودکانی که اکثریت قریب به اتفاق آنان تا کنون به کودکستان و دبستان نیامده اند آغاز می کند. اثری را که در نخستین برخورد در روزهای اول دبستان و به دنبال آن در طول سال تحصیلی در روح این کودکان می گذارد خشت اول تعلیم و تربیت رسمی است و بیشتر بر این اساس است که آیندهی طفل، پی ریزی می شود.
کودکی که تعلیم و تربیتش به آموزگاری متخصص در پایهی اول سپرده می شود . گرچه به ظاهر کوچک و ساده است، باطنی بزرگ و پیچیده دارد . پیش از آنکه قدم به دبستان بگذارد بر اثر عوامل و شرایط محیط زندگانی خود، از روز ولادت تا به آن روز، از لحاظ جسم و روح دارای خصوصیتهایی شده است که نمودار شخصیت تکوین یافته اوست .
آموزگار باید اساسی ترین هدف خود را در این بداند که استعدادهای نهفته ی شاگرد را شناسایی و آنها را برانگیزد و قوای بدنی و روحی کودک را طوری متعادل پرورش دهد که این استعدادها در فرصتها و شرایط مناسبی که برای طفل فراهم می شود تربیت شوند و دانش آموز امروز پس از فراغ از تحصیل بتواند در جامعه قبول مسئولیت کند و فردی متدین، با تقوا، مستقل، وظیفه شناس، مفید به حال خود و جامعه تربیت شود.
برای دستیابی به موارد ذکرشده نخستین وظایف آموزگار در دوره ابتدایی در روز اول مدرسه چیست ؟
1- وظایف آموزگار پایهی اول ابتدایی در نخستین روز مدرسه این است که :
الف) ابتدا با مهربانی و خوشرویی خود را به شاگردان معرفی کند .
ب) جای هر یک از کودکان را در کلاس مشخص کند . ( روزهای بعد با توجه به گروهبندی جای آن ها را تغییر دهد .
پ) از یکایک دانش آموزان بخواهد که خود را به دیگران معرفی کنند .
ت) مسابقه ای ترتیب دهد تا هر شاگرد که تعداد بیشتری از همشاگردان خود را به اسم وچهره بشناسد مورد تشویق کلاس قرار گیرد .
ث) نام یکایک شاگردان را یاد بگیرد و سعی کند همان گونه که پدر و مادر و بستگان نزدیک و دوستان، او را به نام کوچک خطاب می کنند . آموزگار نیز او را بیشتر به نام کوچک وی بخواند تا احساس محبت آمیز نسبت به آموزگار و مدرسه داشته باشد.
ج) از مدیر و معاون دبستان بخواهد که به کلاس بیایند. آنان را به شاگردان معرفی کند و با کمک یکدیگر با زبان ساده و در خور فهم کودکان، مقررات آموزشگاه را، به آن میزان که در همان روزهای اول مورد نیاز کودکان است برایشان بیان کنند .
چ) شاگردان را به خارج از کلاس ببرد و محیط آموزشگاه را به آنان نشان دهد تا یاد بگیرند از کجا می توانند آب بیاشامند، دست خود را کجا بشویند . کجا می توانند بازی کنند، به کدام اتاقها نباید وارد شوند و چرا. همچنین با مستخدمین مدرسه آشنا شوند و بدانند که اگر قبل یابعد از زنگ با معلم ومعاون ومدیر کاری داشته باشند، چگونه و در کجا باید به آنان مراجعه کنند .
ح) به یکایک شاگردان عملاً یاد بدهد که چگونه باید از خیابان عبور کنند و در مقابل خطرهای وسایل نقلیه مواظب سلامت خود باشند .
خ) به آنان شعر یا سرود ساده ای یاد بدهد که با هم، هم صدا بخوانند . یکی دو بازی گروهی به آنان یاد بدهدکه با هم، همبازی شوند. هدف این است که از همان روز اول به زندگی گروهی عادت کنند و از این راه میل به دوستیابی و همکاری و تعاون در آنان تقویت شود .
د) از آنان بخواهد که هر کسی که مایل است کنار تابلو بیاید و شعر یا قصه ای برای دوستان خود بگوید .
ذ) هنگامی که می خواهند از دبستان خارج شوند با یکایک آنان با مهربانی و خوشرویی «خداحافظی» کند تا آهنگ پر لطف صدای آموزگار در دل آنان بنشیند و به مدرسه علاقه مند شوند .
2- وظیفهی دوم معلم شناخت کودک است .
1/2 – با خصوصیات زندگی فردی و خانوادگی یکایک کودکان آشنا شود تا :
الف) اگر خدای ناکرده کودک از لحاظ خانوادگی احساس کمبود محبت کند . آموزگار با محبت بیشتر این کمبود را جبران کند . زیرا محبت کردن مهمترین و موثرترین عامل ایجاد علاقه در کودک برای یادگیری است .
ب) نوع وظایف و تکالیفی که برای او تعیین می کند با امکانات زندگی وی متناسب باشد، مسلماً از کودکی که پدر و مادر بی سواد دارد و در محیط زندگانی او کسانی که بتوانند در کار تحصیل به وی کمک کنند وجود ندارند، انتظار نداشته باشد که از بزرگترهای خود برای جبران عقب ماندگیهای تحصیلی کمک بگیرد .
پ) پیشرفت های تحصیلی او را متناسب با توانایی و محیط زندگی او مورد سنجش و قضاوت قرار دهد. کودکی که از لحاظ زندگی خانوادگی خود در فقر به سر می برد و توانایی تهیه ی وسایل تحصیل ندارد، در خانه ای پر جمعیت زندگی می کند، افراد خانواده اش با کتاب و مطالعه سر و کار ندارد، مسلماً از لحاظ شرایط تحصیل و میزان اطلاعات و رشد قوای ذهنی یا بدنی با کودکی که در محیط مساعدی زندگی می کند متفاوت است .
ت) به نوع تربیت و عادتهایی که طفل بر اثر محیط خاص خانوادگی و اجتماعی خود پیش از آمدن به مدرسه کسب کرده است آشنا شود . عادتهای خوب او را پرورش دهد و به تدریج در تغییر عادات نامطلوب او بکوشد .
ث) کودکان کناره گیر و خجول یا مزاحم و گستاخ و ناسازگار را بشناسد و علل ناهماهنگی آنان را با کودکان دیگر کشف کند و در برطرف کردن نقایص آنان به طور مداوم کوشش کند .
ج) کودکانی که دارای استعداد و هوشی بیشتری هستند را بشناسد و روشی خاص در بروز و پرورش استعدادهای آنان به کار ببردتا وسایل و پیشرفت سریعترشان را در تحصیل فراهم کرده باشد .
چ) با اولیای طفل درباره ی تعلیم و تربیت او مشورت کند و ترتیبی بدهد که خانه و مدرسه در این راه روشی هماهنگ داشته باشند .
2/2 – قوای جسمی یکایک شاگردان را مورد مطالعه قرار دهد .
آموزگار در همان روزهای اول سال تحصیلی باید با همکاری متخصصان یا با استفاده از روشهایی که در دورهی تحصیلی یا کار آموزی خود فرا گرفته است، اقدامات بهداشتی زیر را انجام دهد:
الف) میزان بینایی هر یک از چشمهای کودک را مورد توجه قراردهد،تا اگر نیازی به عینک یا درمان دارد اولیای او را مطلع سازد .
ب) میزان شنوایی هر یک از گوشهای کودک را مورد توجه قرار دهدتا اگر نیازی به معالجه یا سمعک دارد اولیای او آگاه شوند .
پ) جای کودکانی را که از لحاظ بینایی و شنوایی ضعیف هستند به شکل مناسب(نزدیکی و دوری به تابلو و معلم) تعیین کند.
ت) ترتیبی اتخاذ کند که کودکان مبتلا به بیماریهای واگیر، پیش از آنکه کنار کودکان دیگر قرار گیرند و آنان را مبتلا کنند درمان شوند .
3/2 – به نقایص و ویژگی های عضوی بعضی از کودکان که ممکن است در شمار شاگردان باشند واقف شود و با آنان با روشی مطلوب رفتار کند .
الف) اگر در بین شاگردانش کودکان چپ دست وجود دارد هرگز او را وادار نکند که ترک عادت کند و دست راست خود را برای نوشتن به کار بیندازد .
ب) باید به چپ نویسان عادت بدهد که هنگام نوشتن، دست آنان زیر نوشته حرکت کند و روی خط کشیده نشود . روش در دست گرفتن مداد برای این گروه مانند روشی است که به راست نویسان توصیه شده است.
پ) شاگر چپ نویس را در انتهای چپ میز جای دهد تا هنگام نوشتن نه او مزاحم شاگردان راست نویس شود و نه آنان مزاحم او شوند . اگر بیش از یک شاگرد چپ دست در کلاس وجود دارد همه ی آنان را در کناریکدیگر بنشاند .
ت) اگر در بین شاگردان کلاس، کودکانی وجود دارند که از لحاظ تکلم مبتلا به اشکالات یا اختلالات صوتی، گرفتگی صدا و لکنت هستند . از اولیای آنان بخواهد که در صورت امکان برای رفع نقایص تکلم کودک خود به پزشک مراجعه کنند .
ث) اعتماد این قبیل شاگردان را به خود جلب کند تا بدون ترس از سخن گفتن، مانندشاگردان دیگر در بحثها وگفتارها شرکت کنند .
ج) در صورتی که طفل از تکلم در برابرجمع رنج می برد او را وادار نکند تا در حضور دیگران سخن بگوید و موجبات عذاب برایش فراهم شود . با استفاده از هر فرصت با این قبیل کودکان به تنهایی گفت وگو کند . وقتی که آماده ی سخن گفتن در برابرجمع شدند، آنان را تشویق و ترغیب کند تا در برابر کودکان دیگر سخن بگوید .
چ) هرگز ترجمان بیان این قبیل کودکان نشود . زیرا طفل احساس خواهد کرد که به تنهایی قادر به بیان افکار خود نیست و این امر موجب ناراحتی وی خواهد شد .
4/2 – در روش و رفتار خود با کودکان به همانندیهای صفات اختصاصی آنان به طور کامل توجه کند.
الف) به «کودک بودن» کودکان توجه کند . زیرا کودک توانایی انجام دادن کارهای بزرگ و خارج از توانایی خود را ندارد .
ب) به تفاوت های فردی کودکان توجه کند . زیرا هر کودک دارای شخصیت خاص خود است .
پ) به کودکان مسئولیتهایی متناسب با توانایی و رغبت کودکان محول کند .
ت) کودکانی را که در عالم تخیل فر می روند را با روشی مطلوب به دنیای واقعیات و حقایق سوق دهد .
ث) در مراحل تحصیل با خوشرویی و مهربانی به سوالاتی که کودکان می پرسند پاسخ دهد تا کنجکاوترشوند و از این راه دامنه ی اطلاعات و تجارب آنها گسترش یابد .
3- وظیفهی سوم معلم، نظم و انضباط – تشویق و تنبیه است .
یکی از اساسی ترین وظایف معلم به وجود آوردن نظم و انضباط درکلاس است . اگر شاگردان، معلم خود را دوست بدارند و بدون ترس و تملق به او احترام بگذارند و به رفتار و روش کار او اطمینان حاصل کنند، مسلماً نظم و انضباط را رعایت خواهند کرد .
منظور از نظم و انضباط در کلاس درس آن نیست که کودکان ساکت بنشینند و به اوامر و نواهی معلم تسلیم شوند. با انضباط ترین کلاس آن است که شاگردان آن در حالی که احساس آزادی می کنند با ارادهی خود و با پیروی از عقل و مصلحت مرتکب عملی که نظم کلاس را بر هم زند نشوند . معلم باید از تشویق و تنبیه بی مورد که برای تعلیم و تربیت به کار می برد بپرهیزد چون هر دو عامل اصلی بر هم زدن کلاس هستند .
آموزگار باید هر کار خوب کودک را به موقع مورد تشویق قرار دهد،زیرا تشویق به موقع مهمترین عامل ایجاد رغبت در کودک برای کار وکوشش وپیشرفت است .
آموزگار از نگه داشتن شاگرد در پایان درس در کلاس، «جریمه کردن » یعنی دانش آموز را مکلف کند که از روی متن چند بار بنویسد، و از اخراج کردن شاگرد برای مدتی از کلاس به عنوان تنبیه بپرهیزد. و بدون توسل به روشهای منفی انتظامات وتنبیه شدید، در کلاس خود نظم وانضباط را با مهربانی واحترام متقابل شاگرد ومعلم پی ریزی کند .
4- وظیفهی چهارم آموزگار، آموزش خواندن ونوشتن به شاگردان با روشها وتکنیک های جدید است .
اصولا" در کلاس اول، مقدمات خواندن ونوشتن با آموزش دوره آمادگی آغاز می شود، ومرحلهی آموزش نگاره ها از نظر مربیان وکارشناسان تعلیم وتربیت، مهمترین قدم در راه یادگیری خواندن، نوشتن وباسواد شدن افراد است.
الف) در آموزش الفبا از قوانین واصول روان شناسی به طور اعم وروان شناسی یادگیری به طور اخص بایستی کمک بگیرد واز وسایل کمک آموزشی استفاده بهینه کند.
ب) بایستی روشهای عمدهی آموزش خواندن را با توجه به فلسفهی تعلیم وتربیت و روانشناسی وعلل وکاربرد آن روشها را به خوبی آموخته باشد.
برخی از وظایف عمومی آموزگاران :
نظارت کامل بر رفتار و کردار دانش آموزان و ارشاد آنان با توجه به اصول وشیوه تربیت اسلامی.
·آماده کردن وسایل لازم برای تدریس و تشریح درکلاس درس متناسب با موضوعات درسی .
·حضور به موقع درکلاس درس، تھیه طرح درس، اجرای برنامه ھای درسی، تدریس کلیه مواد برنامه براساس تقویم اجرایی، و اھتمام دربالابردن کیفیت کار
·برقراری و حفظ نظم درکلاس و گروه بندی دانش آموزان به منظور پیشرفت تحصیلی آنان
·انجام ارزشیابی مستمر، تصحیح اوراق امتحانی، و تسلیم ریزنمره دانش آموزان به دفتر مدرسه
·مطالعه مداوم درزمینه آخرین روش ھای تربیتی و علمی، شرکت در کلاس ھای کارآموزی و بازآموزی به منظور بالابردن سطح آگاھی ھا و مھارت ھای شغلی .
·توجه به وضع تحصیلی، اخلاقی، تربیتی، و بھداشتی دانش آموزان و ایجاد زمینه رشد آنان، بویژه دانش آموزانی که از نظر تحصیلی با مشکلاتی مواجه اند.
·شرکت در جلسات و شوراھای معلمان و ھمکاری با سایر ھمکاران و با انجمن اولیاء و مربیان واحد آموزش
·رعایت موازین و شئون اسلامی در اخلاق، گفتار، و رفتار
·آگاھی از مقررات آموزشی، انظباطی و اداری آموزشگاه و کوشش در اجرای مطلوب ضوابط و مقررات زیرنظر رئیس آموزشگاه
نتیجه :
اگر آموزگار ، روشهای تدریس را با توجه به فلسفهی تعلیم وتربیت بکار برد واز وسایل کمک آموزشی به خوبی استفاده کند، با خصوصیات زندگی فردی وخانوادگی یکایک کودکان آشنا شود وهدف خود را این بداند که استعدادهای نهفتهی او را بشناسد، آنها را برانگیزد و قوای بدنی وروحی کودک را طوری متعادل پرورش دهد که این استعدادها در فرصتها وشرایط مناسبی که برای طفل فراهم می شود تربیت شوند و دانشآموز پس فراغت از تحصیل میتواند در جامعه قبول مسولیت کند وفردی متدین، باتقوا، وظیفه شناس و مفید به حال خود و جامعه بار آید.